ریشه های انقلاب: تضاد سنت و مدرنیته

ریشه های انقلاب: تضاد سنت و مدرنیته نیو وبلاگ: در چهار شماره پیشین به ریشه های سیاسی اجتماعی انقلاب كه در هفتاد سال پیش از وقوع آن یعنی پس از به توپ بستن دستاوردهای جنبش مشروطه كه اگر حفظ، تقویت و اصلاح شده بود الان جامعه نرمال و پیشرفته تری از منظر شاخص های انسانی داشتیم و هم چنین به تاثیرات حاكمیت مستبد و مردم استبداد زده در عقب ماندگی سیاسی اجتماعی اشاره داشتم و در این یاداشت بیشتر به جنبه های فرهنگی آن می پردازم. با اینكه برای وقوع هر انقلابی همچون انقلاب اسلامی در ایران فقط مولفه های فرهنگی كفایت نمی كند اما مولفه های چهار شماره پیشین را تكرار نمی كنم. انقلاب در سال 57 با دلایل و زمینه های متفاوتی حادث شد اما آن قسمت از دلایل انقلاب كه به جنبه های فرهنگی بازمی گردد بیشتر به تضاد بین سنت و مدرنیته معطوف است.



همانگونه كه در یاداشتهای قبلی نوشتم قاجار كه اصلا" روی خوش به مدرنیته نشان نداد و اینگونه مباحث فقط در كتب و مقالات روزنامه های نو پای آن زمان ماند و بحثهای محفلی روشنفكران! اما آنچه كه رژیم پهلوی انجام داد و مخصوصا" پهلوی دوم بدون توجه به فرهنگ عمومی كشور و خرده فرهنگها بود كه از مذهب تاثیر پذیری زیادی داشتند.

مبحث چگونگی حل تضاد و یا مشكلات ناشی از عبور از سنت و ورود به مدرنیته مختص ایران نیست و مبحثی بین المللی و تمامی كشورها در مقطعی از زمان درگیر آن بوده اند. فقط برخی از جوامع توانسته اند به خوبی از آن عبور نمایند و بعض دیگر در آن فرو رفته اند! ما هم در ایران همچون فرو رفتگان هستیم. هم رضا شاه و هم محمد رضا اما در زمینه های متفاوت در صدد اقداماتی برآمدند كه برای متولیان مذهب و اكثریت جامعه قابل پذیرش نبود. بدلیل آماده نبودن زمینه سیاسی اجتماعی برخی از اقدامات در نوسازی اجتماعی تضاد سنت و مدرنیته وارد فضای گفتمانی و مصالحه اجتماعی نشد و خیلی زود تبدیل به تضاد بین حكومت و روحانیت و در قدم بعدی بین مردم و حكومت گردید.

از این منظر بی دلیل، سیاست كه در حقیقت مدیریت قدرت است وارد حل این تضاد شد و هر دو طرف تلاش كردند از اهرمهای قدرت خود برای برون رفت از این وضعیت استفاده كنند. رژیم شاه بجای برنامه ریزی و استفاده از قدرت نرم به نادرستی از ابزار سركوب بهره برد كه به نوبه خود بر وخامت اوضاع افزود و به از بین رفتن مشروعیتش انجامید. ازاین رو در ابتدای دهه پنجاه گروه های مبارز و سپس در اواسط این دهه وقتی مبارزه مردمی شد، مردم هم از قدرت بسیج خود برای رویاروئی با این ماشین سركوب بهره بردند. با چنین زمینه ائی بود كه راه دیگری بجز انقلاب برای زدودن اثار اقدامات اشتباه سیاسی اجتماعی نظام شاه باقی نماند. البته پیشنهاد راقم این سطور اینست كه بد نیست كارگزاران و كسانی كه حامی رژیم شاه بودند و هستند هم بنویسند چرا با اقدامات خود و حتی برای رضایتمندی شاه از خویش روزنه ائی باز نگذاشته بودند كه كور سوی امیدی باشد به جهت اینكه جامعه به این زودی و سرعت رادیكالیزه نشود و امكان اصلاح وجود داشته باشد؟!

البته مقایسه بین اصلاح و انقلاب مقایسه نا درستی است و هیچ برتری نه تنها این دو مقوله نسبت به یكدیگر ندارند و نمی توان ثابت كرد اصلاح برتر از انقلاب است یا برعكس، بلكه هر یك از این دو مقوله بسته به شرایط جامعه و عملكرد سیاست و حكومت از ملزومات تحولات اجتماعی هستند. رژیم پهلوی همانگونه كه مرحوم مهندس تاجر در دادگاه در سال 1341 اظهار داشت كه این اخرین گروهی است كه در چهارچوب قانون اساسی مبارزه و در این دادگاه محاكمه میشود، خود با اقداماتش جامعه را دوقطبی و به سمت انقلاب هل داد. مرحوم تاجر رهبر واقعی انقلاب را شاه میدانست كه با تاكید بر حلقه محدودی افراد وابسته و ضعیف النفس و غیر ملی با خلق و خوی دیكتاتوری خود كه حتی تحمل انتقاد افراد نزدیك از همین حلقه را هم نداشت سبب نارضایتی مردم و شورش آنها شد. مهمترین عامل در این زمینه علاوه بر عوامل گفته شده در یاداشتهای پنجگانه مناسبات ناعادلانه اجتماعی و فساد بود كه زمین را برای پاشیدن بذر انقلاب آماده كرد.

ادامه دارد

منبع: روزنامه ستاره بامداد مورخ 23.11.96

5.0 / 5
5058
1396/11/23
14:46:29
تگهای مطلب: دستاورد
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
X
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
نظر شما در مورد این مطلب
نام:
ایمیل:
نظر:
سوال:
= ۴ بعلاوه ۴
newweblog.ir - حقوق مالکیت معنوی سایت نیو وبلاگ محفوظ است

نیو وبلاگ

وبلاگ عمومی